جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ق.ظ
بسمالله| دایرهی واژهها
همهی ما برای خودمان «فرهنگ لغاتی» نانوشته داریم و با «دایرهی واژگانی» خاصی با دیگران حرف میزنیم.
حجم و محدودهی فرهنگ لغت ما شاید کوچکتر از یک بیستم واژهنامههای «معین» و «دهخدا» باشد. و یا کمتر حتا.
دایرهی واژگانی من با نانوای شصتسالهی کوچهی پشتی تفاوتهای زیادی دارد. من احتمالاً در زندگی روزمرهام، هیچوقت مثل پسرخالهام، محسن (که حالا برای خودش شوفر هجدهچرخ ماهری شده) برای دست انداختن رفیقم نخواهم گفت که «دیفرانسیلت از دندههات نزنه بیرون!»
یا دکترکرماللهی، سر کلاس نظریههای جامعهشناسی، هیچوقت برای رد کردن حرف مارکس نخواهد گفت: «لات سیبیل چخماقی چه زر مفتی زده!»
مهمتر آنکه:
دایرهی واژهها محدود به «لغتها» و «کلمهها» نمیشود:
لحن کلام،عبارتها و چینش کلمهها در کنار هم، ضربالمثلها ، جکها، تکیهکلامها و ... همه و همه بخشی از دایرهی واژههاست.
پس بدانیم و یادمان نرود که:
همهی آدمها، بزرگ و کوچک، زن و مرد، بیسواد و باسواد، دایرهی محدود و معینی برای کاربرد واژهها دارند. محدودهای مختص به خودشان.
لطفاً مثل خودت حرف بزن! |دیالوگ و شخصیت
فصل 4 از ساختن شخصیتها حرف زدیم و فصل 5 را به روشهایی برای پردازش (بیان ویژگیهای) شخصیتها گذارندیم. یکی از روشها «گفتار» بود. و گفتیم «نوع» حرف زدنِ شخصیت میتواند معرّف شخصیتش باشد.
اما نوع حرف زدن شخصیت را باید چطور فهمید؟
اینجاست که همتی لازمتان میشود برای پیدا کردن «دایرهی واژههای» شخصیتهای داستانتان.
بعد از آنکه شخصیتها را ساختید، باید محدودهی واژگانش را بشناسید. باید بدانید مرد 40 سالهی شما، با توجه به شغلش، خانوادهاش، تحصیلاتش و بهطور کلی «تجربههای زیستهاش» در حرف زدن از چه واژههایی استفاده میکند و چگونه کلمهها را با هم ترکیب میکند.
نشناختن دایره واژگانی شخصیت، نتیجهاش میشود اینکه در داستان شما، زن و مرد و کوچک و بزرگ، همه «مثل هم حرف خواهند زد» یا دقیقتر اینکه: همه مثل نویسنده (که شما باشید) حرف خواهند زد. (رمان «شب ممکن» محمدحسن شهسواری را فقط برای این بخوانید که چند شخصیت را با دایره واژگان متفاوت کنار هم چیده است)
دایرهی واژگانی شما لزوماً با دایرهی واژگانی شخصیتهای داستانتان یکی نیست.
پس لطفاً شخصیتهای داستانتان را مجبور کنید مثل خودشان حرف بزنند.
بایدها و نبایدها |قوانین دیالوگنویسی
(مطمئنم بعد از خواندن این چند قانون پی خواهید برد که «دیالوگنویسی» یکی از سختترین بخشهای داستاننویسیاست. حق دارید. چون واقعا همینطور است. الکی نیست که هرکسی مثل داوودمیرباقری دیالوگنویس نمیشود)
قانون اول
میدانم خیلی گیجکنندهاست. اما بالا بروید و پایین بیایید دیالوگنویسی یک قانون عجیبغریب اما حیاتی دارد:
«دیالوگ نباید آنگونه که همه حرف میزنند باشد، بلکه باید آنگونه باشد که همه حرف میزنند»!!
توضیح:
تمام تلاشتان باید این باشد که دیالوگتان عادی و کسل کننده بهنظر نیاید. یعنی به نسبت حرفهای روزمره خاصتر بهنظر برسد. اما برندارید به اسم خاص شدن دیالوگهایتان جوری دیالوگ بنویسید که «غیرقابل باور بشود»!
مثال: عدم رعایت این قانون «خیلی هوا سرد بود. همهی تنم از سرما میلرزید»
مثال: رعایت قانون این قانون: «بس که از سرما لرزیدم دست و پام گره خورد»
نکته: برای مخاطب داستان، با پیچیده کردن بیش از حد دیالوگ، دستانداز درست نکنید!
قانون دوم
رعایت دایرهی واژگان و تناسب شخصیت با دیالوگ را که (همین بالا توضیحش گذشت) یادتان هست؟ همان.
قانون سوم
(هرچند شاید عمومیت نداشته باشد و یک جاهایی استنثنا پیدا شود اما) دیالوگ نباید طولانی باشد.
قرار نیست در دیالوگ شخصیت داستانت بیانیه صادر کند!
کلمات زائد را بریز دور و اینطور خیال کن با خودت که شخصیت داستانت رو به احتضار است و دارد آخرین کلماتش را در فرصتی کم میگوید!! هم باید معنا را برساند هم باید در زمان صرفهجویی کند!
(نمیشود گفت چند کلمه و چند خط. سعی کنید بیش از یک خط دیالوگتان طول نکشد)
تذکر
دیالوگ را عموماً به زبان محاوره (شفاهی) مینویسند.
مثل: «اومدم. بهم بگو» به جای «آمدم. به من بگو»
این قانون نیست. اختیاریست. اما بهنظر میرسد به محاوره نوشتن دیالوگها بهتر است از مکاتبهای نوشتنشان.
دیالوگ از زبان تو |تمرین فصل ششم
تمرین الف فرض کنید شما یک شخصیت داستانی هستید. میخواهید قانون اول دیالوگنویسی را به من حالی کنید. در قالب یک «دیالوگ»!
پس سعی کنید با رعایت «هر سه قانون» چنین دیالوگی را بسازید.
تمرین ب یک شخصیت جدید (غیر از شخصیت قبلیتان در فصل 4 و 5) در ذهنتان بسازید (سعی کنید اصول شخصیتسازی فصل 4 را در حقش رعایت کنید) و بعد پنج ترکیب (یا جمله یا تکیه کلام یا ...) که بهنظرتان منحصر در دایرهی واژگانی اوست بنویسید.
تمرین ج بعد از اتمام تمرین ب، دبیر کارگاه یک شخصیت مقابل شخصیت شما قرار میدهد و باید با آن دیالوگ برقرار کنید.
پاسخ:
آره. خوبه که یادم انداختید. همونطور که حدس میزدم فراموشم شده بود.
خب این دیالوگا همونهاست دیگه؟ ویرایش که نکردین؟بر اساس قوانین دیالوگنویسی ویرایش کنید این رو هم.
پاسخ:
من یک سوم ابتدایی رو خوندم. توقف کردم تا یه مطلبی رو اصلاح کنید و بعد از اصلاح کامل بخونم.
«توی این تمرین» توضیحات راویِ داستان دربارهی لحن و مدل بیان دیالوگها درست نیست. ما توی این تمرین میخوایم دیالوگمحورانه ماجرا رو پیش ببریم. توضیحات خیلی ضروری (دربارهی رفتارها) رو خیلی کوتاه و توی پرانتز بیارید. فقط دیالوگ میخوایم و باید احساسات و حالتها رو با دیالوگ به ما منتقل کنید.
دربارهی احساسی که نسبت به غیرعادی شدن دارید:
1ـ دقیقا همینجاهاست که فرق یه نویسنده که داستان مینویسه با کسی که نویسنده نیست و داره خاطرات روزانهش رو مینویسه روشن میشه. همین تفاوتهاست که داستانها رو خواندنی تر میکنه.
2ـ ضمن تاکید روی نکتهی یک، باید این رو هم بگم که ما داریم توی این تمرین کمی اغراق روی دیالوگ هم میکنیم. یعنی فقط روی دیالوگ اغراقآمیز و در بالاترین ورژن کار میکنیم که بعدها در کنار عناصر دیگهی داستان تعدیل بشه. پس از حس فعلیتون نترسید.
پاسخ:
حالا بذارید من برای جملهی شما یه مثال دیگه بزنم شما ارزیابیش کنید ببیند مناسب هست یا نه (
برای مفهوم «همهجایی بودن یا شایع بودن» )«دیالوگت نه مثل سیب گاز زده باشه، نه مثل فلسفهی ملاصدرا»
شخصیت و دایرهی واژگانش خوبه.
حالا خود شما دو تا از دانشآموزها رو (که احتمالا اونا هم شخصیت هستند و دیالوگنویسیشون میتونه شخصیتشون رو به ما نشون بده) بندازید به جون این معلم و یه مکالمهی ده خطی دربیارین. (این خودش میشه یه داستان کوتاه دیالوگ)
پاسخ:
من یه عادتِ شاید بد، شاید خوبی دارم
که وقتی ببینم کسی دلبهکار میده،دلم میخواد تا بلدم سخت بگیرم!
ضرر نمیکنید اگه بگردید دنبال یه شخصیت دیگه، یا یه دایرهی واژگان دیگه!
از چهاربخش دو تا دیالوگ، قسمت دوم دیالوگ دوم خوبه فقط. البته با این حذف کلمات اضافه که بدل بشه به این «نه مثل فلسفهی صدرایی» (تا اسم فلسفه صدرایی بیاد، پیچیدگی رو میرسونه. نیازی به تکرار این مفهوم نیست)
برای بخش اول، روی مفهوم همهجایی نبودن تمرکز کنید. ببینید چه چیزایی میتونه مصداق عینیترش باشه. «پیام بازرگانیها اتفاقا روی بحث دیالوگ خیلی تلاش میکنن. (اصلا یه صنعتیه برای خودش توی این زمینه)
پاسخ:
"والسلام" خیلی شفاهیه!
"لاجون" به چیزی که مدنظر ماست اشاره داره؟؟
این اصطلاحات و تکهکلامها بهعنوان خاصترین بخشِ دایرهی واژگان «فرهاد» خیلی خاص و شخصیتساز نیست. رایج و معمولیان تا حدودی
پاسخ:
سلام
لطف دارید شما و مطمئناً همهِ بچههای کارگاه هم سلام میرسونند
کلمهی «نمیتونم» رو جوری ادا میفرمایید که انگار خانم معلم شما رو از کلاس انداخته بیرون!
قطعاً همه از حضور مجدد و فعال شما استقبال میکنند.
پس به نظرم یه وقت خیلی کوتاه توی شبانه روز خالی کنید و اینجا رو ادامه بدین
پاسخ:
از فصل 4 شروع بفرمایید.
پاسخ:
به سنش نگاه نکنید.
همین که واستاده با یه قلچماق دهن به دهن میذاره نشون میده با این بادا نمیلرزه!
پاسخ:
قانون1 رعایت نشده.
ساختار پیچیدهتر و غیرروزمرهتر لازمه
پاسخ:
قسمت دوم دیالوگ (لباس فلهای) به نظر جذاب میاد اما این ناقص موندنش مبهمش کرده
پاسخ:
اولی خوبه.
ـ یقین بدون اگه اون زمان دربی وجود داشت، جای ایشون تو جایگاه ویژه همیشه رزرو بود!
پاسخ:
خانم هوالعشق، ضمن آرزوی بهترینها و توفیقات روزافزون برای شما،
باید به عرض برسانم که لطف فرموده
و دیالوگ آخر سارا رو با رعایت قانون1 مجددا ویرایش کنید. (میزانی پیچش در ساختار دیالوگ که آنرا از حالت عادی و روزمره و شفاهی خارج کند)
با تشکر
پاسخ:
(خیلی خوبه)
مسئول گزینش: «فسلفه نباف پسرجون. پرسیدم چقدر؟»
پاسخ:
فکر میکنم ایراد خروج از دایرهی واژگانی پیدا کرده.
یعنی با شخصیتی که من درک کردم از مهدی سلمانی، این ضربالمثل با قانون2 منافات پیدا میکنه
پاسخ:
(داره خوب پیش میره. ادامه بدین)
+ اصلا متوجه هستی امتحان پایان ترم ادبیات یعنی چی؟
پاسخ:
به محاوره نزدیک شد. همین مضمون رو ادیت کنید با یه عبارت دیگه
پاسخ:
این منظور خوب و مرتبطه. عبارتش شاید یه مقدار گویا نبود
پاسخ:
الان اینا خوبن.
فقط مشکل اینه که من هر چی فکر میکنم شخصیتم میخواست چی بگه یادم نمیاد.
«اینکه بقیه رو زیر پاتون در حال له شدن ببینید، خیلی لذت داره؟»
پاسخ:
چه خبر ناگواری!!
دقیقا چند وقت؟
پاسخ:
جملهی اولت هنوز در نیومده. تلاش مجدد.
پاسخ:
بله. دیدمش. چشم انشالله بررسی میشه
پاسخ:
(دیالوگ آخر من اصلاح شده بودا)
«برای رفتنتون شرط نمیذارم اما دوست داشتین به تنها سوالم جواب بدین»
پاسخ:
(خوبه)
مسئول گزینش: «فکر میکنی چقدر حقوق ماهیانه لازمه تا سرکش اضافه نیاد رو کارت؟»
پاسخ:
من واسم مشکله ارتباط بین پاسخ حسین آقا رو با حرف این دخترخانوما درک کنم!
پاسخ:
«اسمشو عوض کرده طلعت؟»
پاسخ:
فکر کنم سوء برداشت شد ها. این آخری که من نوشتم دیالوگ شخصیتم بودها!!!
بذارید اینجور اصلاحش کنم:
ـ لابد فرکانس صدای من با گوش شما تنظیم نیست که حرفام شنیده نشده. ناامید کنندهست!
ادامه بدید. خوبه همینطور. احتمالا چون شخصیت شما از این نظر کمی نزدیکه به شخصیت اون خانم، باعث میشه که تداخل ایجاد بشه.
اما اجازه ندید اون شخصیت سوار بر ذهن شما بشه.
پاسخ:
ـ دیالوگ جدیدی که نوشتی از نظر مفهوم و محتوی کمی با دیالوگ قبلیت فرق داره. درسته؟ قرار شد همون مضمون رو دستکاری کنی.
ـ حالا نظرت چیه «کار» هم از دیالوگ آخرحذف بشه؟ (این مواردی که من میگم کاملاً پیشنهادیه ها. قطعا خودت تمرکز کنی روش به پیشنهادای بهتری هم شاید برسی)
ـ فکر کنم لازم باشه تا این کلکل خاموش نشده، دوباره یه تلاش برای پیدا کردن «سارا» بکنی!
پاسخ:
خوبه. اما نمیخوام خودمون رو راضی کنیم. باید بهتر از این بشه.
توضیح:
شخصیت شما قصد داره دو تا چیز رو مطرح کنه:
1ـ اینکه جلوی دوستاش خراب شده
2ـ اینکه اعتراض کنه به باباش که یه لیوان آب ارزش این کارها رو نداشت.
این دو تا قضیه خیلی راحت میتونن در قالب یه ساختار جذابتر (قانون1) به هم ربط پیدا کنند و جلوی «دو تیکه» شدن دیالوگ و در نتیجه طولانی شدنش (قانون3) رو بگیرن.
تلاش کنید برای همین مضمون با این ویژگیها مجددا یه دیالوگ بسازید.
پاسخ:
سلام خانم معلم
و عید شما و همه مبارک باشه انشالله!
خانم واقعا این روش خیلی خوبه. اصلا شاید بهتر بود که اینطور بنا میذاشتیم که شما اول کامل بنویسید همهی دیالوگا رو و بعد بهشون گیر بدیم و بعد دوباره از اول همه رو اصلاح کنیم. چون «ویرایش» و «ادیت» خیلی مهارتافزایی میکنه.
برای همین شما به هیچوجه منتظر نمونید و ادامه بدید.
دربارهی رانندهتون هم کاملا درست میگید. قبول دارم. هم این بخش رو که یه رانندهتاکسی معمولی به دخترا گیر نمیده. و هم این بخش رو که خودتون فرمودید پیچش نداره.
اما مقصود پیچش در کلمات نیست. بیشتر پیچش در ساختار منظوره. یه توضیحکی هم توی کامنت «مهجبین» هست که شاید به هضم این قانون1 مسخرهی زمخت کمی کمک کنه.
و اینکه:
خانم فیلم باجه تلفن phone booth رو اگه میتونید دانلود کنید و حتما حتما ده دقیقه اولش رو دو سه بار با دقت ببینید. (به این قسمت توجه کنید که یارو پسره و طرفهای مقابلش چه منظوری رو با چه عبارتهایی بیان میکنن. منظورهای کاملاً ساده اما با عبارتهای کاملاً پیچیدهی قابل فهم)
البته اگه خواستید ببینید من قسمتای ناهنجارش رو گردن نمیگیرم.
پاسخ:
شهاب دیالوگ اولت داره توی ذوق میزنه. ببین میتونی همین مضمون رو با ساختار «خاص»تر بنویسی؟
دیالوگ آخرت یه چیزی زیاد داره و شاید یه چیزی هم کم. «اینجا» رو بردار. (سارا داره دربارهی «اینجا» سوال میپرسه و دیگه نیاز نیست مهدی سلمانی به «اینجا» اشاره کنه)
برای خاص شدن ساختارش (و القاء این حالت کلکل) میشه مثلاً یه «شاید» اضافه بشه.
«.... شاید مکانیکی باشه»
همین شاید (یا هرچیزی که فکر میکنی مناسبتره) گرچه یه کلمهی سادهست اما کلی بار و حس معنایی به جمله میده. (اینجاست که ظرافت دیالوگنویسی خودشو نشون میده)
پاسخ:
ممنون.
اما دربارهی این پاسخ سعید شما باید بگم که قانون 3 و 1 دیالوگنویسی (که توضیحش توی پست گذشت) رعایت نشده.
نیازه که دیالوگتون کمی کوتاهتر بشه. و بر اساس قانون1 پیچیدگی ساختاری پیدا کنه و از مکالمههای روزمره و شفاهی فاصله بگیره.
دربارهی قانون1 یه توضیح مختصر بیشتری ذیل کامنت خانم مهجبین (کامنت قبلی) اومده که شاید ابهامش رو کمی برطرف کنه.
پاسخ:
چون مطمئنم از ویرایش و نگارش مجدد خسته نمیشید و بلکه مفید برای مهارتافزاییتون میدونید، میخوام دعوتتون کنم برای ویرایش دیالوگی که نوشتید.
با این توضیح که:قانون 2 دیالوگنویسی رو رعایت کردین (تناسب واژگان و نوع نگاه گوینده وقت حرف زدن)
قانون 3 هم تا حدودی رعایت شده و چندان دیالوگتون طولانی نیست.
اما سر قانون1 میشه گیر داد به دیالوگ سعید شما. (ظاهرا قسمت اینه که اسمش سعید باشه)
ببینید. اگه من جای سعید باشم و همین الان که دارم تایپ میکنم یکی بیاد بهم گیر بده که سر و صدا نکن، درسته که مثل سعید از واژههای هارد و سایلنت استفاده نمیکنم، اما از نظر چینش عبارت و کلیت دیالوگ، تقریبا یه جمله توی مایههای آقا سعید بهش میگم. مثلا میگم:
«هه! مگه میشه لبتاب صدا نده؟ تو برو یه جای دیگه درس بخون!»
این یعنی دیالوگ شما از نظر ساختار مشابه مکالمههای عادی روزمره و شفاهی شده. (زیادی سادهست) و این میشه تخطی از قانون1 که دربارهش حرف زدیم.
قانون1 به ما میگفت جوری دیالوگ بنویس که خاص باشه و (ساختارش) عادی نباشه. و البته در عین حال ما رو دعوت میکرد به اینکه «بر نداریم یه جوری بنویسیم که مخاطب گیج بشه» یه اعتدال و میانهروی (و به قول اهالی سکوت اینروزها، منش «روحانی مچکریم») توی این قضیه لازمه. مخاطب باید بعد از خوندن دیالوگ شما هم یه حس شعف بهش دست بده که «چه جملهی باحالی گفت یارو» و هم در اعماق ذهنش دیالوگ شما اونقدر متفاوت به نظرش نیاد که از خودش بپرسه «آخه کی اینجوری حرف میزنه؟!»
پاسخ:
خوبه. ممنون (بابت دستی که به ظاهر دیالوگها کشیدید)
ترکیب «اما آخه» من رو یاد حرف زدنهای شفاهی میندازه. شما رو چطور؟ یه تاملی بکنید. به نظرم میشه همین تکهکلامهای روزمره و شفاهی رو توی دیالوگنویسی حذف کرد یا تغییر داد.
ـ لابد فرکانس صدای من با گوش شما تنظیم نیست. نا امید شدم
پاسخ:
سید و یحیی که حقشونه. نگران اونا نباشید. میخواستن خلق نشن. حالا که شدن باید پای لرز و سرماش هم بمونن!
توضیح:
یحیی: «سید فردا عازم ورزشگاهم محض تشویق پرسپولیس. میای؟»
سید: نه یحیی جان من که بارها گفتم نه قرمز نه ابی فقط تراکتورسازی تبریز!
یحیی: ـمیریم چهارتا داد میزنیم گلومون صاف بشه!
سید:عاشق این هدفهای متعالی ای هستم که داری!
این همون حالتیه که فکر میکنم مناسبه.
اما دربارهی دیالوگ آخر سید (عاشق این هدف...) نیازه که یه ویرایشی روش داشته باشید:
(از نظر محتوا) خوبه اما از نظر عبارت باید یه مقدار چرخش و پیچش داشته باشه. مخصوص که اهل بذله گویی هم هست. خیلی عادی شده یه مقدار. (منظورم عبارت و نوع بیان این مضمون هست)
پاسخ:
یه نکته من بگم، که خانم معلم هم دعوامون نکنه!
اینکه مثلا من میام یهو میگم دیالوگا عوض بشه، در حالیکه شما سه چهار تا دیالوگ اضافه کردین اصلا اتفاق بدی نیستها!!
این تمرین دقیقا همین رو میخواد! که هی بنویسید هی عوض کنید.
مهارت افزاییای که توی عوض کردن و ویرایش کردن هست، توی نوشتن اولیه نیست به هیچوجه. شما وقتی یه مطلب رو با دو تا عبارت مختلف بنویسید، تازه متوجه نقاط ظریف و حیاتیه نوشتن میشید.
پس با انرژی مضاعف برید سراغ ویرایش کردن!
پاسخ:
سلام علیآقای گل
انشالله سر میزنم به نوشتههات
پاسخ:
شرمنده اشتباه شده بود
سعید و نادر یکی هستند.
شما اصلاحش کنید. اسمش نادره
پاسخ:
سلام
شما فقط دیالوگای سعید رو بنویسد. دیالوگای «مسئول گزینش» رو من مینویسم.
اینجوری مکالمه بین من و شما برقرار می شه.
دیالوگ اول مسئول رو من خدمتتون
جواب سعید رو شما نوشتید.
بعد از اون دیالوگ مسئول رو من اینطور مینویسم:
«بیکار نبودی؟ پس چرا الان دنبال کاری پسر؟»
پاسخ:
عیناً همون نکتهای که توی کامنت قبلی خدمتتون عرض کردم خانم معلم.
این دو تا دیالوگ آخر رو ویرایش کنید
پاسخ:
سمیرا خانم، داره دیالوگهاتون غیر قابل باور میشه. (به قانون1 توجه کنید)
البته خانم معلم هم قرار شد دیالوگ حسینآقا رو عوض کنند.
مجددا سعی بکنید.
در عین اینکه باید دیالوگ «به شخصیت شما بخوره» باید «قابل باور باشه» و همچنین در بیانش نوعی «پیچیدگی» و «غیرعادی» بودن دیده بشه. یعنی اینقدر ساده بیان نشه.
این چند نکته رو اگه لحاظ کنید سطح دیالوگنویسیتون خیلی پیشرفته میشه
پاسخ:
(من تازه متوجه منظور شما شدم. ببخشید اول یه چیز دیگه برداشت کردم)
فکر کنم برای اینجا، شروع با حالت اول مناسبتر باشه.
بعد از اون دیالوگ یحیی بیاد.
جواب سید به یحیی (از نظر محتوا) خوبه اما از نظر عبارت باید یه مقدار چرخش و پیچش داشته باشه. مخصوص که اهل بذله گویی هم هست. خیلی عادی شده یه مقدار. (منظورم عبارت و نوع بیان این مضمون هست)
پاسخ:
(آخ جون دعوا!! مشتاق شدم به ادامهش)
پاسخ:
عیناً نکتهای که به آقاطاهر عرض شد، به قسمت دوم دیالوگ شما هم وارده
پاسخ:
«طلعت خانم رو میگی؟ به راه هست حالش؟»
پاسخ:
سلام
اول باید یه جوری تضمین بدید که اگه قراره ادامه بدین، منظم باشید و دیگه از این تاخیرها نداشته باشید!
پاسخ:
آقا طاهر یا تو خودت نیستی
یا حال و حوصلهت سر جاش نیست!داری خیلی تند و بیحوصله و عادی دیالوگنویسی میکنی.
ما توی این تمرین بنا رو گذاشتیم بر اینکه تا میشه از نوشتن دیالوگای عادی و روزمره دوری کنیم. (قید «تا میشه» البته خیلی مهمه)
این دیالوگ «آدم همیشه باید کس داشته باشه» اونقدر عادی و روزمرهست که من شخصاً توی زندگی روزمره هم از استفاده کردن ازش خودداری میکنم چه برسه به توی یه داستان!
کمی حوصله لطفا!!
پاسخ:
خانم معلم کمی پیچش جمله رو زیاد کنید. وقت دیالوگنویسد خودتون رو توی دنیال واقعی تصور
نکنید. به قانون1 دقت کنید:
درسته که ما باید باور کنیم حسین آقا یه راننده تاکسیه. اما در عین حال باید خیلی هنرمندانه جوری دیالوگش رو بنویسید که ما احساس نکنیم این اتفاقا رو همین دیروز توی یه تاکسی دیدیم!
ما الان هدفمون این نیست که قصه رو به هر قیمتی شده ببریم جلو!
ما میخوایم شخصیتها توی «متفاوت» حرف زدن با هم درگیر بشن. میخوایم هر کسی نقضترین مدلی که میتونه دیالوگش رو ارائه کنه.
پاسخ:
(قبول نیست. خیلی عادی شد!)
اشاره: قانون 1 دیالوگ
پاسخ:
(دیالوگ یاسمن من رو نیاوردید اینجا!!)
یاسمن: (بلند میخندد)
پاسخ:
(حرفتون یه مقدار قبوله)
ـ شما همیشه به حرفای محترمانه اینجوری احترام میذارید؟
پاسخ:
الف)
خوب شد. فقط یه نکته: همیشه سعی کنید خودتون اولین و جدیترین ویراستار متنهاتون باشید. تو بخش دوم دیالوگتون تکرار فعل دارید. برای همین پیشنهاد میکنم اینطور بشه: «.......... نمک بزن به حرفات اما شورش نکن» یا ترکیبهایی مثل اینکه خواننده باتکرار یک فعل اذیت نشه.
ب)
این خوبه. شروع میکنیم به امید خدا:
موقعیت:
شخصیت شما (اسمشو میذارم نادر) پشت لبتاب داره کدنویسی میکنه، خواهر اول دبیرستانیش (نغمه) که فردا امتحان ادبیات داره کتاب دست گرفته و در حال راه رفتن داره سعی میکنه مطالبو حفظ کنه.
«سعید تا میرسم اینجا، کلی صدای دکمه میره تو حافظهم! لبتابت بیصدا نمیشه؟»
پاسخ:
سلام
ممنون و متشکر از زحمتی که کشیدید.
یه توضیحی دربارهی این تمرین هست که براتون ارسال کردم.
پاسخ:
هر چی شما امر بفرمایید!
پاسخ:
یاسمن (سیخی میزند به پهلوی پرنیان): «چه فضولی گیرمون افتادهها. یه چیزی بارش نکنی حیفه پری!»
پاسخ:
(شخصیت مال شماست و فقط نظر شما مهمه. البته اگه اشکالی نداره منظورتون رو از این جملهی سیدابراهیم به من بگید. چون احساس میکنم برداشت من اشتباه بوده از این عبارت)
ـ میریم چهارتا داد میزنیم گلومون صاف بشه!
پاسخ:
(فقط یه سوال: نوع دیالوگ گفتنهای شخصیتتون با دایرهی واژگانش تطابق داره؟ اگه مطمئنید شخصیتتون از این کلمات استفاده میکنه قبوله. شکلک سبز رو هم بردارید. یه جورایی تقلب کردنه. بذارید تا جایی که میشه کلمهها و نوع عباراتتون حس و حال شخصیت رو منتقل کنند)
اگه قراره دیالوگ همین باشه:
ـ نمیتونم ذهنمو حضوری و شفاهی بریزم وسط.
پاسخ:
خوبه.
(اگه احساس میکنی لازمه برو دنبال صاحب شخصیت روبهرو و مجبورش کن بیاد پاسخ مهدی سلمانی رو بده)
پاسخ:
ـ آدم وقتی مهمون داره باباشو صدا نمیزنه!
پاسخ:
این خوب شد. حالا سعی کن خیلی هم فضا به سکوت نگذره. یعنی برام خیلی جالبه که بدونم مهدی سلمانی وقتی بخواد با این پیشزمینهی ذهنی حرف بزنه، چی میگه. خودشو سانسور میکنه؟ چارتا دیگه میذاره روش و بار دختره میکنه؟ بحثو عوض میکنه یا ...؟
پاسخ:
(خانم معلم اولا سلام، دوماً داشتم کمکم نگران میشدم، سوماً اون جمله توی پرانتز از زبون خود دبیر بود نه یاسمن)
احتمال زیاد تقصیر منه که باعث شدم بین ذهن شما و شخصیت حسینآقاتون فاصله بیفته. چون دیالوگی که ازش نوشتید اصلاً برآمده از ویژگیها و «روح» حاکم بر دایرهی واژگانش نیست. این دیالوگ برای من مخاطب یه پیرمرد کمحرفِ نسبتاً منزوی رو داره بازگو میکنه.
پس یه تجدیدنظر بکنید و خوب به مدل حرف زدن حسینآقا فکر کنید و جملهش رو خطاب به این دخترای پر رو ویرایش کنید.
پاسخ:
موقعیت خیلی سرنوشتسازه. موافقم که چندان موقعیتتون برای بروز همهی بخشهای واژگانی شخصیت شما فراهم نیست.
اما اگه شخصیت خوب ساخته شده باشه. (به همون معنا که مدتی رو ولو شده یک هفته در دنیای ذهن ما زندگی کرده باشه) یک روح نسبتاً مشخصی در کالبد همهی حرفها و رفتارها و عکسالعملهاش ایجاد میشه.
کما بیش میشه تشخیص داد که در پس شخصیت خانم میانسال شما و قصاب آقاطاهر چنین روحی تا حدودی هست اما نتونستید خیلی باهاش ارتباط سازندهای برقرار کنید. که این تمرین دقیقاً فلسفهش همینه. که اونقدر جملههای شخصیتتون رو ویرایش بکنید که دستتون بیاد شخصیت شما چطور حرف میزنه و وقتی میخواد یه مسالهای رو بازگو کنه، از کجای قضیه شروع میکنه به حرف زدن.
برای همینه که من دیالوگ آخر شما رو قبول نکردم. چون داره خیلی عادی حرف میزنه و از ظرفیت واژگانی و منحصربه فرد خودش بهره نبرده.
پاسخ:
(دیالوگ مورد قبول نیست. همین معنا رو با عبارت دیگهای برسونید. قانون1)
پاسخ:
ـ اختیار دارید.. میتونم شمارهتون رو داشته باشم؟ (کمی دستپاچه هم شده)
حرفها و حالتهای ذهنی سرنوشتساز و مهم رو اگه خواستید (توی پرانتز) بنویسید.
پاسخ:
(بابا سکوت میکند و آرام لبخند میزند)
پاسخ:
(گیر نداره. اما نگرانی از خیلی عادی شدن گفتوگو وجود داره)
پاسخ:
(غلط تایپیم رو اصلاح کنید. «زنت زایید؟»)
«بیا دست کن این سیبزمینی پیازارو بیار تا سر کوچه»
پاسخ:
(یه جوون تعمیرکار که سر و کارش با انواع ماشینها و مدلهاست، وقتی بخواد از یه ماشین عالی حرف بزنه خیلی ساده نمیگه «بنز»... اینو احتمالاً من و تو که خیلی از ماشین سر رشته نداریم میگیم! پس میتونیم الان به این دیالوگ ذهنی مهدی سلمانی براساس قانون 2 ایراد بگیریم!!)
پاسخ:
(همین تک جمله هم میتونه پر رو بودنش رو نشون بده. خوبه)
فک کنم عمو رفته گل بچینه!!
پاسخ:
باید مدال پرکاری این فصل طولانی رو بدیم به این جناب قصاب و خانم مرادی که وقفه تو کار نمیندازن.
اما با این حال:
دیالوگ «حقا که کدبانویید» باید عوض بشه. باورپذیر نیست که این مرد با این صراحت لهجه از کدبانو بودن یه زن غریبه اینقدر بیپرده تعریف کنه. این منظور رو رسوندن خیلی خوبهها. اما ترکیب جمله رو عوض کن.
به تبع هر کجا لازم شد دیالوگای بعدی هم پشتبندش ادیت بشن.
دربارهی دیالوگ آخر، قانون 3 رو یه نظری بنداز و اگر قراره نگهش داری، حتماً ویرایش و کوتاهش کن. با عبارات اونقدر کشتی بگیر که کوتاه بشه.
اومدم بگم «رعایت قانون 2 هم به چشم میاد و جای تشکر داره» بعد دیدم یکی دو تا دیالوگا رو جابهجا دیده بودم. اتفاقا واجب شد که بگم قانون2 رو رعایت کن. فک کنم دایرهی واژگان شخصیتتتون داره گم میشه.
پاسخ:
اولی رو میشد باهاش کنار اومد. چون قضیه سلام و روبهرو شدن اوله.
اما دومی رو میخوام به شما گیر بدم. جدا از ساختار سادهش، امثال «بعد» و «خب» و «آخه» و «ماخه» و ... میتونن نباشن. هر چی کمتر ازشون استفاده بشه، عادی بودن دیالوگ (تخطی از قانون 1) کمتر به چشم میاد.
(ممنون که اینقدر گرافیکی کار کردین)
پاسخ:
واکنش مناسبی نیست. یکدفعه بیمقدمه چرا اینطور با راننده صحبت میکنه؟
تغییرش بدید بیزحمت.
پاسخ:
(حقیقت مطلب اینه که ایشون پسر طلعت خانم نیست و پیرزن اشتباهی گرفتدش
)
پاسخ:
تیکهی اولش خیلی خوبه. تیکهی دومش میتونه مختصرتر بشه.
«نگا»ی اول و «خب» آخر هم اصلا بهشون نیاز نیست. داره دیالوگ شما رو به صحبت شفاهی نزدیک میکنه یه جورایی.
البته نمیگم هیچوقت نباید از اینا استفاده کرد. برای این دیالوگ و اینجا خیلی مناسب نیست.
پاسخ:
قبول نیست. تخطی از قانون1
پاسخ:
اینجا اگه دیالوگی توی ذهنش میگه رو بذار داخل پرانتز و بنویس.
پاسخ:
شما قطعا باید ادامه بدید. بعد اگه دیالوگای قبلی ایراد پیدا کرد. با هم بر میگردیم و از اونجا دوباره ادامه میدیم.
این تکرار باعث بهرهوری بیشتر تمرین میشه.
یه نگرانی دارم که نکنه از دایرهی واژگان شخصیتتون دور بشید. (قانون2)
اگه اینطوره یه تامل بیشتری بکنید روی شخصیت و دایرهی واژگانش.
پاسخ:
(دیالوگتون لب مرز بود)
پاسخ:
احتمالا شما هم نیازه دوباره نویسی کنید.
(آخرین کامنت)
پاسخ:
تو آخرین کامنت یه نکته رو میگم.
پاسخ:
(تذکر: شخصیت شما خیلی داره سوال میکنه و دیالوگاش خیلی داره عادی میشه. با قانون1 سازگار نیست اصلا)
دوباره بنویسید.
پاسخ:
سلام به روی ماه شما.
ایشالله زوتر خدمت متن ها ت میرسم
پاسخ:
موقعیت:
رفته یه جا برای استخدام. مسئول گزینش در حالیکه داره صبحانه میخوره و لقمه رو میجوه و همزمان به رزونامهی زیر دستش نگاه میکنه:
«گفتی مدرکت چی بود؟»
پاسخ:
1ـ این موقعیت سه نفرهست. بین من و شما و خانم معلم. ایشون یه دیالوگ زودتر از شما نوشتند.
2ـ این دیالوگتون با قانون 1 دیالوگنویسی به شدت تناقض داره. بیشتر دقت کنید.
منظورم این بود که وقتی کلمهها به قول خودتون «لوس» نوشته بشه، طبیعتاً ترکیبش به هم میریزه و «شکسته میشه» و اینکار فارغ از ایرادی که به لوس بودن وارده، از نظر قوانین نانوشتهی داستان، کار پسندیدهای نیست.
پاسخ:
(یکم زیادی داره تند و عصبی نمیشه؟)
«پسر طلعت خانم نیستی تو؟»
پاسخ:
سلام
سلامت باشید و شاد
پاسخ:
ـ میخوام یه مسالهی کاملاً شخصی رو با شما درمیون بذارم.
پاسخ:
البته در مواردی همینطوره قطعا. اما اشاره کردم که برای این تمرین (که فقط میخوایم با دیالوگا کار کنیم، رفت و برگشت تو موقعیت محدودمون اولویت داره) و با توجه به دیالوگی که شما نوشتید، (که یه شروع نسبتاً غیرعادی بود) میتونه همچین شکستنهایی اتفاق بیفته.
پاسخ:
خوبهها. اما تا طرف مقابلت بیاد و ادامه پیدا کنه، میشه حساسیت بیشتری به خرج داد. اگه خوب تامل بکنی روی این دیالوگ میبینی یه گیری داره که مثل دستانداز میمونه.
ببین مهدی سلمانی داره از خودش حرف میزنه. (اگه نتونم فلان کار رو بکنم) درسته؟ پس شاید مناسبتر باشه که در ادامه (برای آوردن یک استعاره برای فرض ناتوانیش) از چیزی حرف بزنه که خودش هم یه نقشی توش داره. مثلا اینکه: من باید برم کفتربازی، یا باید این مغازه رو (من) گل بگیرم (همون که اول نوشته بودی) ....
نمیدونم تونستم منظورم رو بفهمونم یا نه. خلاصهش اینه که تو این موقعیتهای شرطی وحدت فاعل خیلی اهمیت داره تو میزان دستانداز گرفتن جمله.
و البته این رو یه وحی منزل ثابت ندون. کاملاً بستگی به موقعیتهای مختلف و شخصیتهای مختلف داره.
تو این مورد من حسم این بود که رعایت این مساله میتونه جلوی دستانداز شدنش رو بگیره
پاسخ:
ضمن اینکه من فقط دبیر کارگاه هستم،
علیکمالسلام. اگه اشتباه نکنم بانیش قرار بود بزرگوار دیگهای (احلام) باشه.
اولین دیالوگ دخترتون رو عوض کنید. جابهجا بشه:
من مهمون دارم. چایی بریزم عاطفهخانم؟ (استفاده از کشش کلمات یا تکرار علامت سوال و علائم مشابه برای نشان دادن حس گوینده در داستان خیلی مجاز و پسندیده نیست)
عکسالعمل و دیالوگ خوبیه. اما داره به سمت عادیشدن پیش میره. (قانون اول)
پاسخ:
خوش باشید انشالله
اگه اشتباه نکنم شخصیت شما رفته بود توی قصابی آقاطاهر! درسته؟
فک کنم قبل هرچیز لازم باشه برید پیداش کنید که بیاد ادامهی شخصیتش رو بنویسه
پاسخ:
یاسمن: «این عموئه با ما بود پرنیان؟»
پاسخ:
خب اعلام میفرمودین به همین مناسبت تا هفتشب و هفتروز قراره مراسم ناهار و شام داشته باشید!
پاسخ:
علیکمالسلام!
اصلا یادتون نبودم اون لحظه. چون نمیخواستم با عذابم شریک بشید!!
پاسخ:
تو چینش جمله نیاز به ظرافت بیشتری داره. اینطور شاید بهتر بشه: (یا سعی کن یه چیزی بهتر از این دربیاری)
سر و ته دو تا شمع رو نتونم هم بیارم که باید اینجا رو گل گرفت.
پاسخ:
این رو یادم رفت بگم:
ـ خدا بخواد ظرف سه چهار روز آینده سعی میکنم به همهی نوشتهها،تمرینها، انتقادات و پیشنهادات پاسخ بدم.
ـ اما اولویت فصل حاضره. تنی چند از بزرگواران که از چند هفته پیش تشریففرما شدهاند به کارگاه، باید این یکی دو روزه نیز حقیر را معاف کنند تا ابتدا چرخ اصلی کارگاه روی روال سابقش بیفتد و بعد آرام آرام و باحوصله همهی نوشتههای مبارکتان را بخوانم.
ـ ممنون که انرژیهایتان را محکم نگه داشتهاید.
پاسخ:
خدا به شما هم صبر بده و توفیق.
پاسخ:
کلا ما شرمندهی این سعهی صدر شما و اهالی محترم اینجا هستیم. خیلی زیاد
پاسخ:
دبیرم. (با لحن جگر کلاهقرمزی)
ور دل خودت. اینجا
پاسخ:
سلام
خواهش. البته من هفت هشت روزی نبودم و نشد خیر مقدم عرض کنم خدمت شما
تو چند روز آینده خدا بخواد سعی میکنم همهی نوشتهها رو جواب بدم.
اما اولویت با نوشتهها و تمرینهای این فصله.
پس اگه اشکالی نداره کمی صبر کنید تا بلافاصله بعد از سر و سامون گرفتن دوبارهی اینجا، توی فصلهای اول در خدمت شما هم باشم.
متشکر
پاسخ:
سلام و خوشاومدین.
ممنون که زحمت کشیدید و مشارکت کردید. انشالله که بتونم در حد توانم خدمتتون باشم و شما هم تا آخر با جدیت تمام توی تمارین فصلهای مختلف شرکت کنید.
اما یه خواهش:
چون روند کارگاه اینه که باید حتما از اول مسیر نوشتن با نظم مدنظر این کارگاه پیش بره، اگه اشکالی نداره، ابتدا صبر کنید نوشتههاتون توی فصلهای قبل بررسی بشه و به سرانجام برسه و بعد وارد فصل 6م بشیم.
با ذکر این نکته که:
چون حدود یک هفتهای نبودم، الان بررسی نوشتههای بچهها در فصلهای فعلی اولویت داره و ممکنه چند روزی طول بکشه تا بتونم مجدد نوشتههای جدید از اعضای جدید رو بخونم و دربارهشون حرف بزنیم. پس لطف میکنید اگر کمی صبر کنید تا آرام و با حوصله یکی یکی فصلها و تمرینها رو پشت سر بذاریم.
انشالله موفق باشید.
پاسخ:
مفهوم و سیاق دیالوگت خوبه شهاب. فقط یه دستی به روی «جفتوجور»ش بکش. کلمهی «مکانیکی» هم اضافیه. وقتی مخاطبش میدونه که اینجا کجاست و اون کیه.
پاسخ:
ناسلامتی بنده خودم نقش مادر ایشون هستم. پس هر بلایی هست مشترکه!
واقعا شرمندهم اگه تاخیر شد.
پاسخ:
سلام
شرمندهم واقعا. ببخشید
پاسخ:
سلام
خواهش. البته ظاهرا حالا منم که باید از همهی تک تک سلولهای کارگاه عذرخواهی کنم به خاطر این غیبت طولانیم.
تمرینهای قبلی رو باید سر فرصت مناسب با دقت بیشتری بخونم. فعلا برای تمرین این فصل، هم دیالوگتون خوب و به جا و کامل بود و هم واژگان شخصیتتون. (البته یه گیری دارم باهاشون که مهم نیست)
میتونیم شروع کنیم.
اسمشو با مشخصاتش توی یه کامنت جدید بذارید که شروع کنیم انشالله
پاسخ:
خوبه. فعلا پیش برید!
پاسخ:
شما خودتون اوستا هستید خانم معلم. مخصوص که الان شدید حسین آقا و ما باید کلی حساب ببریم ازتون.
پاسخ:
بهنظرتون دیالوگ مناسبیه در پاسخ به درخواست دوستش؟
پاسخ:
«نمونم هم الان بین مشتریهات یه کاریش بکنی؟»
(آخه بعضیها رو با هم درگیر کردیم. فقط اینکه برای دیالوگای بعدی، این قبلیها رو هم بیارید)
پاسخ:
عجب سکوتی توی تاکسی حکمفرما شده!!
پاسخ:
هر دو بزرگوار! ممنون.فقط از این قضیهی توضیحدادن حالتها (زیر لب/ قیافهی آویزون / قیافهی شاد و ...) بپرهیزید لطفا. هر حسی دارند رو توی ساخت دیالوگ و کلمهها نمایش بدید
پاسخ:
یاسمن «توی این اوضاع اگه همینم در خونه بابامو بزنه من بهش اوکی میدم»
سعی کنید این کارو نکنید. شکستگی کلمات (هرچند که دیالوگ باشه) کلا کار پسندیدهای نیست. مگر اینکه ضرورت شدیدی اقتضا کنه.
پاسخ:
«زبون به دهن بگیر دیلاق. من برم تو گور تو یتیمای منو غذا میدی؟»
پاسخ:
ـ میشه چند دقیقه...؟
پاسخ:
ـ مهمون که نباید اینقدر لوس باشه!
پاسخ:
«نظرت چیه بگیریمش کادو برا دختر خالهت؟»
پاسخ:
فاطمه خانم سعی کنید (دست کم برای این تمرین) دیالوگا رو تا میشه بشکنید تا حالت تعاملی داشته باشه و قضایا رو توی یه دیالوگ جمع نکنید.
(البته این رو لازم نیست مجددا تکرار کنید. برای ادامه عرض کردم خدمتتون)
پاسخ:
(ایراد آییننامهای: اولا حالتها رو وصف نکنید. با انتخاب دیالوگ مناسب حالت «آویزون بودن» رو القاء کنید. / قرار شد دیالوگ طرف مقابلتون رو هم ذکر کنید تا مشخص باشه در پاسخ به کدوم جمله نوشته شده)
پاسخ:
اگه چیزی غیر از دیالوگ میخواید بنویسید توی پرانتز بگذارید. (البته نباید در طول مکالمه بیش از دو بار از این روش استفاده کنید. پس سعی کنید یا سکوت کنه شخصیتتون یا حرف بزنه)
پاسخ:
(تخطی از قانون 1: کمی شفاهی شده)
پاسخ:
(بابا روزنامه را کنار میگذارد)
ـ برم زنگ بزنم دختر آقای حسینی از خونهشون برام آب بیاره.
پاسخ:
ـ میخواستم برات بخرمش سری قبل
پاسخ:
سلام
فرمودهبودید سوالی برایتان پیش آمده دربارهی این فصل. ظاهرا هنوز نپرسیدید
تمرین الف)
خیلی خوب بود.
تمرین ب)
خیلی دایرهی واژگان عمومی و رایجی بود. قرار شد 5 تا از منحصر به فردترین واژگان دایرهی لغاتش رو بنویسید.
پاسخ:
برای چی سکوت؟! شخصیت مقابل یه سخنی ایراد فرمودندها. (رجوع به کامنت خانم «فاطمه...» )
پاسخ:
موقعیت: یه رفیق داره به اسم یحیی. نشسته پشت موتورش و دارن میرن دانشگاه.
«سید فردا عازم ورزشگاهم محض تشویق پرسپولیس. میای؟»
پاسخ:
(بخش اصلی دیالوگ شما «من مهمون دارم»ه. صحبتش با عاطفهخانووم خوبه اما خیلی طولانی کرده دیالوگ رو. برای اینکه هم این مفهوم رو برسونید هم از طولانیشدن دیالوگ (قانون سوم) جلوگیری کنید، یا قسمت اول یا قسمت دوم رو حذف کنید.)
ـ ازشون عذرخواهی کن بگو زود برمیگردی.
پاسخ:
خیلی خوبه. شروع خوبی برای ورود به مغازهست
فقط نمیدونم چرا حساسم رو اینکه دیالوگا طولانی نشه. برای دیالوگای بعدی سعی کنید مطالبی که مدنظر هست رو تقسیم کنید تو چندتا دیالوگ.
پاسخ:
علیکمالسلام
متشکر. شما بروید تمرین فصل چهارم و شخصیتسازی. من انشالله نوشتههایتان را در اولین فرصت بررسی خواهم کرد.
پاسخ:
موقعیت: رجوع کن به کامنت خانم «فاطمه...» شروع ماجرا با ایشونه.
پاسخ:
موقعیت: با مادرش رفتند خرید. از جلوی بوتیکها و مغازهها دارن رد میشن:
«این سارافونه بدترکیب نیست؟»
پاسخ:
موقعیت: برای خریدن گوشت، میره قصابی محمودآقا = شخصیت انتخابی آقاطاهرحسینی. (با این توضیح که محمودآقا زنش مرده و کمابیش شخصیت شما رو میشناسه و میدونه مجرده. شروع ماجرا باشماست.
پاسخ:
موقعیت: رجوع کنید به کامنت «سرباز شهاب» و این موقعیت رو با دیالوگای شخصیتتون ادامه بدید. با مشارکت هم
پاسخ:
موقعیت: سارای 22 ساله (شخصیت خانم هوالعشق) ماشینِ مادرشو آورده مکانیکی آقا مهدی شما. ماشین استارت نمیزنه و با یدککش آوردنش اونجا. بسمالله:
پاسخ:
بله. ممنون. ملاحظه میشود انشالله.
پاسخ:
موقعیت: محوطهی بیرونی دانشگاه. یکی از همکلاسیهاش به اسم «فریدون» که معمولا خیلی کم حرفه و کمی خجالتی از دور میاد سمتش و از پشت صداش میزنه:
«ببخشید خانم (فامیلی ریحانه) »
پاسخ:
موقعیت: توی آرایشگاه با چند تا مشتری. (پیشاپیش باید عذربخوام که بنده چنین موقعیتی برام خیلی ملموس نیست و احیاناٌ نمیتونم خوب نقش مقابل رو بازی کنم) خانم حیدری که استاد دانشگاهه ( و از مشتریهای ثابتشه) میاد توی مغازهش:
«سلام. ثریا خانم شب مهمون دارم. کی بیام؟»
پاسخ:
آخه زمینهش آبی جیغ بود گفتم اینو بذارم که از دور هم دیده بشه همه بفهمن دبیر کارگاه خیر سرش یه نطقی چیزی کرده
پاسخ:
موقعیت: به کامنت خانم سمیرا مراجعه کنید. مسافر حسین آقا شخصیت ایشون و یاسمن (که بنده هستم) هستند. اولین دیالوگ رو یاسمین گفته. بعدش پرنیان قراره حرف بزنه. (بستگی به شخصیت شما داره که تا ازش سوال بکنن حرفی میزنه یا خودش همینجوری میپره وسط. پس متناسب با شخصیت حسین آقا وارد موقعیتش کنید و اگه صلاح دیدید سکوت کنه تا ازش سوالی بپرسن)
پاسخ:
موقعیت: با رفیقش یاسمن سوار تاکسی حسین آقا (شخصیت خانم معلم) شدن:
من یاسمن رو مینویسم، خانم معلم حسین آقا رو و شما پرنیان.
یاسمن: «پرنیان بعد خرید بریم سینما آزادی؟»
پاسخ:
سلام
موقعیت: سارا در حال بازی کردنه و باباش لم داده روی مبل جلوی تلوزیون و داره روزنامه میخونه. توی همچین حالی بدون اینکه سرشو از روزنامه برداره میگه:
«بابا خیلی تشنه شده سارا»
پاسخ:
موقعیت: شهرام تکیه داده به موتورش توی پیادهرو. یه پیرزن 80 ساله چادرگلگلی از کنارش رد میشه با زنبیل پر از وسیله. به شهرام که میرسه وسیلهها رو میذاره رو زمین دست به کمر میگیره:
«نمیبینی دارم هلاک میشم؟»
پاسخ:
متشکر
دو سهتا کامنت بعدی یه نکتهی آییننامهای جدید برای شروع تمرین ج هست. ملاحظه بفرمایید.
پاسخ:
قبوله.
بریم بخش پایانی رو انجام بدیم انشالله.
ایشالله تعبیر خوابشون این نباشه که ملکهی عذابتون توی این کارگاه هست و قراره کفارهای، بلایی،امتحانی چیزی نصیبتون بشه.
پاسخ:
سلام
راستش مهمترین شرطی که برای عضویت در این کارگاه وجود داره، «علاقه، انگیزه، سختکوشی» است. پس تخصص و میزان دانش و توانایی و ... به هیچوجه ملاک مهمی برای پذیرش یا عدم پذیرش کسی نمیشه.
و شروع این کارگاه درست از نقطهای بوده که هر کسی با هر میزان مهارت بتونه شرکت کنه. لذا فکر میکنم اگر اون سه شرط مذکور رو دارا هستید، با استعانت از خدا، از فصل اول شروع کنید و ضمن مطالعهی دقیق هر فصل، در تمرینها با جدیت کامل شرکت کنید و آرام آرام خودتون رو به فصل حال حاضر برسونید.
مطمئن باشید توی این مسیر، خستگی، کمانگیزه شدن، کمحوصلهشدن و ... به سراغتون میاد. پس اونجاست که باید ببینیم چقدر کمر همت به اتمام این دوره بستید.
امیدوارم که با موفقیت بتونید تا فصل آخر این کارگاه همراه باشید.
پاسخ:
بله. مطلع شدم وقتی ارسال کردید. میخونم انشالله و بررسی میشه
پاسخ:
برای الان خوبه.
بریم سراغ تمرین ج اگه موردی بود اونجا حرف میزنیم دربارهش
پاسخ:
ویژگی خاص نوشتهی شما (برخلاف باقی دوستان) اینه که:
برای شخصیت و دامنهی واژگانش اونقدر ارزش قائل شدید که سعی کردید خیلی مستدل و با ظرافت ارتباط بین شخصیت و واژگان و تکهکلامهاش رو به ما و بقیه نشون بدید.
این واقعا ستودنی است.
حالا وارد تمرین ج شدیم شاید توضیحاتی دربارهی دیالوگها لازم بیاد که خدمتتون عرض میکنم.
پاسخ:
باعث افتخاره برای ما.
بله تموم شد شکر خدا
پاسخ:
خیلی خوب بود اینا
من موافقم که الان بریم بخش پایانی.
(من که خط آخر رو ندیدم اصلا)
شوخی کردما.
جدای از اون جمله واقعا گفتم خوب بودن
پاسخ:
دومی بهتر از اولیه. چون کوتاهتر و در عین کوتاهی داره اون معنای مدنظر رو میرسونه.
اولی کمی بلنده و زوائد داره. اگه قرار باشه توی داستان همچین مفهومی طرح بشه، دست کم باید 2 تا دیالوگ بشه. مثلا اول بگه «یادته استاد ....؟» بعد طرف یه جوابی میده و بعد قسمت دوم که مربوط به دیالوگه مطرح میشه.
شخصیتتون رو هم بسازید که بریم بخش پایانی.
میشه جسارتاً بپرسم
شما چرا شور و نشاط و سرعت و پرکاری فصلهای اول رو ندارید؟؟
پاسخ:
مخصوص که این روزها هوا برفی هم شده!!
پاسخ:
«دیالوگ یعنی جوری به کلماتت قر و فر بدی که مخاطب هم خوشش بیاد، هم گیج نشه»
روونتر نمیشه اینطور؟
توضیح:
«زیبا» و «دلنشین» یه معنا دارن. لازم نیست هر دو تاشون توی جمله باشن. چون طبق قانون سوم باید زوائد رو حذف کنیم.
همچنین: جمله رو هم اگه از حالت اثرگذاری (برای مخاطب ... باشه) به حالت اثرپذیری (مخاطب خوشش بیاد) تغییر بدیم، کوتاهتر هم میشه.
ممنون که پابهکار هستید با این همه گیر دادنای حقیر
پاسخ:
فکر کنم نرم افزار هوشمند بیان که (میدونه جواب کدوم سوالا رو ما بلدیم کدوما رو نه) آبرو داری کرده!
ـ دقیقتر اگر بررسی کنیم ترجمهی واژهی لاتین dialogue میشه «مکالمه بین دو نقش یا کارکتر در یک فیلم، کتاب و ...» و مقابلش واژهی منولوگه به معنای «تکگویی طولانی یک نقش در فیلم، کتاب و ...(کلامی که مخاطب معین ندارد) ».
بنابر این میشه گفت برای کلمهی «دیالوگ» معادل دقیق فارسی نداریم. در حقیقت واژهی «مکالمه» ترجمهی کلمهی «conversation» به حساب میآد، نه کلمهی «dialogue»
و همانطور که گذشت، فرق بین این دو واژه هم اینه که دیالوگ، یعنی نوع خاصی از مکالمه که توی اثر هنری وجود داره. پس به صحبت شفاهی من با دیگری گفته میشه مکالمه اما گفته نمیشه دیالوگ.
به خاطر همین قید (بودنش در یک اثر هنری) من میتونم به جملهای که شما نوشتید بگم «دیالوگ» اما نمیتونم بگم «مکالمه».
تمرین الف)
خوب بود. قبوله
تمرین ب)
خوب کردید.
پاسخ:
یه نکته طلایی الان به ذهنم رسید میگم:
سعی کن توی هر دیالوگ (مخصوص دیالوگهایی که بناست یه محتوای نسبتا عمیق رو طرح کنه) بیش از یک موضوع رو طرح نکنی.
جملههای جایگزینت خیلی خوب بود.
پاسخ:
انشالله در اولین فرصت بررسی میشه.
پاسخ:
سلام خانم معلم
لطف دارید شما.
ـ البته اون رمان به هیچوجه اینقدرها که شما میفرمایید تعریفی نیست و با دقت و ... نوشته نشده. و الا چاپ اولش تا الان تموم شده بود!!!
ـ اینطور نفرمایید. من خیلی امیدوارم (که انشالله) که اگه با همین انرژی و جدیت بچهها کار کنند، حتما حتما همه ـ با تاکید میگم همه ـ بتونن بعد از تموم شدن این دوره نتیجههای داستانی خوبی بگیرند. شرطش زحمت کشیدنه. مخصوصا اگه خوندن داستان و رمان به قدر کافی تزریق بشه به کارهای عملی.
ـ مشابه این موارد رو انشالله توی فصل «توصیف» بیشتر کار میکنیم. به نظرم «توصیف» یکی از شیرینترین بخشهای داستاننویسیه.
پاسخ:
الف)
با سختگیری بیش از حد اگه دیالوگت رو بخونیم (نیست که دیر اومدی و باید یه جوری جبران بشه)
ایراد مشخص و تخطی از قانون های دیالوگ توش نیست. اما آدم به هیجان نمیاد.
ب)
ـ «داداش» قبول نیست. (خیلی عمومیه و نمیتونه جزء 5 تا واژهی خاص این آدم حساب بشه)
ـ ایضا چهارمی.
ـ بقیهش خوبه. مخصوص آخری. بعدش سومی.
پاسخ:
الف)
پیشنهاد:
«دیالوگ باید اون قدر کشش داشته باشه که طرف وسطش هوس نکنه بره سیب گاز بزنه. البته نه اون قدر پیچیده یارو گم بشه وسط کلمه ها»
ـ برای جلوگیری از تکرار کلمه ی «باید»
ـ برای جلوگیری از ساده و نارسا بودن قسمت دوم
آره. (منظور همون کپی پیست دیالوگای قبلیه. نه اینکه ویرایش جدید بشن. اعم از دیالوگای خودتون و شخصیت مقابلتون/ البته چون بیان کپیها رو خراب میکنه بهتره از روش دوباره تایپ بشه)
جوری که نهایتاً کل دیالوگای رد و بدل شدهی هر نفر توی یه کامنت مشخص و معین باشه.
پاسخ:
همهی دیالوگا اینطور نیستند به هیچوجه:
1ـ چون نویسندهها دیالوگنویسندهها عموما (چه کتاب چه فیلمنامه) خیلی اهمیت نمیدن به این قضیه (و خیلیهاشون هم قوی نیستند توی این زمینه)
نکته: یه مدت فیلمهای خوب هالیوودی رو که میبینید سعی کنی به «دیالوگ»هاشون دقت کنید. میبینید که 90 درصد دیالوگهاشون از این قانون دارن پیروی میکنند.
2ـ درسته که گفتیم این قانونه. اما انصافا بعضی از دیالوگها چنین اقتضایی رو ندارن و امکان اجرای این قانون وجود نداره. مثلا در موقعیتی که شخصیت ما حتما باید بگه «سلام» یا بگه «باشه» یا ... امکان نداره بخوایم چیزی رو به قول شما «قر و فر» بدیم. طبیعتاً اینجا انتظاری هم از نویسنده وجود نداره.
این «قر و فر» خیلی خوب بود که نوشتید.
«شنونده» رو حذف کنید تا کوتاهتر هم بشه:
«دیالوگنویسی یعنی جوری به کلمهها قر و فر بده که مخاطب خوشش بیاد.»
این میشه یه دیالوگ نسبتاً خوب.
البته بخش دوم مطلب رو اشاره نمیکنه. (اینکه گفتیم در عین حال نباید توی این مطلب زیاده روی بشه و مخاطب رو گیج کنه) برای این بخش هم یه فکر چاره کنید تا با نمرهی الف از تمرین الف عبور کنیم.
با تشکر از زحمات شما!!
سلام ما رو به آقای فرهاد ابلاغ کنید بگید اینقدر خانم معلم رو اذیت نکنه!
پاسخ:
مثالها رو متوجه نشدید یا اصل مطلب رو یا اینکه چطوری باید تمرین الف رو انجام بدید؟
اینکه نوشتید خیلی خوبه فقط به این مطلب که «دیالوگ علاوه بر ساده بودن، نباید خیلی هم روزمره و عادی باشه» اشاره نکردین.
پاسخ:
درسته. حواسم نبود اصلا که شما دیالوگ نوشته بودید. ببخشید
همون خوبه.
ایشالله که این یکیو یادم نره.
پاسخ:
تمرین الف)
این رو الان قبول میکنیم. اما پیشپیش گفته باشم که توی تمرین ج خیلی سختگیرانه تر دیالوگا بررسی میشه. (انشالله)
تمرین ب)
خیلی خوب به دایرهی واژههاش نزدیک شدید.
مطمئنم بیش از این باهاتون راه میاد.
ما تا قرون آخر طلبمون رو مطالبه میکنیم. یه همچین خسّتی داریم ما!
بعد از اتمام اینها حتما کامنت «دربارهی تمرین ج» رو مطالعه کنید.
خدا یاورتان.
پاسخ:
قبول.
کامنت «دربارهی تمرین ج» رو بخون
پاسخ:
این خوبه و قبول.
ـ تمرین الف؟
+
انتخاب اسم برای شخصیتتون.
+
کامنت «دربارهی تمرین ج» رو بخونید.
پاسخ:
دیالوگ دومیه خیلی بهتره.
اینو قبول میکنیم البته یه جاشو دستکاری میکنم:
«حداقل اونقدری جذاب بنویس که پشهها دور نوشتههات جمع بشن. خیلی بلند هم بنویسی من نمیخونم. گفته باشم»
(اون قضیهی همونجوری که شخصتت حرف میزنه) نیازی نبود بیان بشه توی دیالوگ. (فقط قانون اول رو میخواستیم)
از این تمرین بگذریم.
برای تمرین ج:
کامنت «دربارهی تمرین ج» رو بخونید.
پاسخ:
«حین» کلمهی خوبی نیست برای به کار رفتنش توی داستان.
و به قول خودتون کمی دیالوگه دستانداز داره. مخاطب وقتی با این دیالوگ مواجه بشه مجبوره یه توقفی کنه و فکر کنه تا بفهمه چی به چی شد!
پاسخ:
اسمش رو هم لحاظ کنید
+
تذکری که توی کامنت «دربارهی تمرین ج» نوشته شده.
پاسخ:
قبولهها. یعنی قبول دارم که این موارد همه رایجه و معموله و به واقعیت نزدیکه.
اما اگه شما یه شخصیت معین و خاص رو توی ذهن خلق کنید (مثل فصل 4 که همچین کاری کردیم) ممکنه واژگان و ترکیبهایی براش پیدا کنید که هم به یه دختر 22 سالههای بیاد و هم اون رو تا حدودی از باقی دختر 22 سالههای واقعی پیرامونمون متمایز کنه. یعنی کمی «داستانتر»ش کنه.
پاسخ:
سلام و عرض ارادت
متوجه نشدم دقیقا کدوم نکته یا تذکر مدنظرتون هست. هر چی هست بگید و همینجا مطرح کنید. استقبال میکنم و خوشحال میشم که بتونم کمکی به نتیجهگیری شما دربارهی اون قضیه بکنم.
البته پیشاپیش این رو خدمتتون بگم که ادبیات داستانی مثل خیلی حوزههای دیگه از علوم ـ و بلکه بیشتر از همه جا ـ محل نزاع و اختلافنظر و ... هست و چندان بعید نیست خیلی از مطالبی که اینجا طرح میشه (که بنده از طیفی از مدرسین و منتقدین و صاحبنظران برداشت کردم و تجربه کردم) با بسیاری از نظرات و ... اساتید و مدرسین و منتقدین دیگه متفاوت باشه.
پاسخ:
سلام
ممنون که با انرژی ویرایش میکنید و خستگی میونهای با کار شما نداره.
الف)
مگه توی همین دیالوگی که خلق کردید، توصیه نکردید به اینکه «نری معمولی بنویسی»؟
خب به نظرتون دیالوگ معمولی چطور دیالوگیه؟
اگه اشتباه نکنم معناش اینه که «به همان سبک و سیاقی باشد که در گفتار و زندگی روزمزه صحبت میکنیم»
با این حساب اگه خودتون بخواید این دیالوگی که ساختید رو ارزیابی کنید، اون رو معمولی میدونید یا غیرمعمولی؟
ب)
ببخشید. سر حواسم گیج رفته بود. منظور از 3 و 4 گروه اول، 4 و 5 بود. یعنی دو تا واژه و عبارت آخرتون از اون 5 تا.
اینا که اضافه کردید هم همهشون نسبتا خوبند و قابل قبول.
تمرین الف) رو اینبار با رعایت همهی نکتهها و قوانین دیالوگنویسی و با حوصله و دقت بسیار تکمیل کنید+ اسم شخصیتتون رو انتخاب کنید که خدا بخواد بریم تمرین ج)
پاسخ:
یه نکتههایی داره که انشالله توی بخش ج که سرش به مشکل خوردیم، حل میکنیم.
تمرین الف رو تکمیل کنید، برای این شخصیتتون هم اسم بذارید که شروع کنیم به یاری خدا
پاسخ:
خانم معلم توضیح دیالوگتون خیلی زیاده. یه جورایی هم روزمره است. یعنی دقیقا همون عبارتها و واژگان و ترکیبهایی رو به کار بردید که توی واقعیت به کار میبرید.
نیاز نیست همهی معنا رو توی یه دیالوگ منتقل کنید. اون بخش مهمترش رو انتخاب کنید و سعی کنید تا میشه یه پیچش و استعاره بهش بدید و بنویسیدیش.
دیالوگ هو ... و طاهرحسینی رو ببینید. چنین مدل پیچشهایی. من مطمئنم هیچکس توی حرف زدن شفاهی برای توضیح این مطلب از چنین دیالوگی استفاده نمیکنه. پس این میشه امتیاز دیالوگایی که این دو بزرگوار نوشتن. از طرفی غیرقابل باور و گیجکننده هم نیستن. (پس میشه گفت به قانون اول دیالوگنویسی وافادار بودند)
پاسخ:
سلام
الف)
طرح استعارهی سیب گاز زدن، برای توصیه به کسل کننده نبودن دیالوگ خیلی عالیه. اما قسمت دومش که میخواید «گیج کننده نبودن دیالوگ رو توصیه کنید» تعبیرتون نارساست. جوریه که من هوس کردم برم سیب گاز بزنم.
یه ویرایش بکنید این قسمت رو. (نگای اولش هر چند قشنگه و حس داره، اما دیالوگتون رو بیش از حد محاوره میکنه. برش دارید شاید بهتر باشه)
ب)
خوبه و قبول میشه. فقط اینکه (متوجهم که میخواید لحن و مرام لاتی شخصیت رو عرضه کنید اما) نباید دیالوگ توی داستان تا این حد به شکستگی کلمات منجر بشه. چون خودش تبدیل به دستانداز میشه. مثلا شاید بشه «مث که» رو پذیرفت اما «مهره آی» یا «رف تو» کمی زیادهرویه. همون «مهرههای» و «رفت تو» باشه بهتره.
براش اسم انتخاب کنید تا تمرین (ج) رو شروع کنیم.
پاسخ:
الف)
خیلی عالی. خیلی
فقط کاش اینطور بشه: «.... یه جورشون باید یه جور متفاوتی باشه»
ب)
قبول افتاد/ فقط اینکه نه اسم گذاشتی براش نه جنسیت. من چطوری باهاش ارتباط برقرار کنم شخصیت مقابل بسازم براش؟!
پاسخ:
سلام علی جان
بله.
بذار توی همون فصلهای مربوطه.
فقط این نکته رو در نظر داشته باش که ممکنه بررسی تمرینهای فصلهای قبل کمی زمان ببره. چون اولویت با فصلهای فعلیه.
از این رو باید کمی شکیبا و صبور باشی!
پاسخ:
تمرین ب)
خوبه. فقط یه مشخصهی دیگه دربارهی دختره میگید که من بدونم درست حسابی با کی طرفم؟ (چون بر خلاف پسره من نتونستم بفهمم با کی طرفم)
ـ قطعا میتونه. حرفه، تخصص، سبک زندگی، میزان سواد، جنسیت و ... همه میتونن اثر داشته باشند در شکلگیری دایرهی واژگان شخصیت ما.
اما یه نکته رو هم در نظر داشته باشید: یکوقت در این مقوله اینقدر افراط نشه که مخاطب داستان شما فکر کنه با یه میتینگ تخصصی در یک حوزهی خاص طرفه و داستان رو پرت کنه اونطرف. در همین حد که نشون بدیم اصطلاحات فلان رشته خاص در دامنهی لغات شخص وجود داره، کفایت میکنه.
ـ تمرین الف رو + نکتهای که برای تمرین ب گفتم کامل کنید که بریم تمرین ج انشالله
پاسخ:
اگه شما سختش نکنید برای خودتون، اینقدرها سخت نیست.
میدونید چرا سخت میشه؟ چون به نظرم شما قبل از انتخاب چند تا تکهکلام یا اصطلاح یا عبارت، به عمق و ابعاد ریز شخصیتی که میخواید براش تکهکلام پیدا کنید دسترسی پیدا نکردید.
اگه با شخصیت درست ارتباط برقرار کنید، ساختن دایرهی واژگانیش کار سختی نیست.
تا سه نشه ....
درسته؟
پاسخ:
تمرین الف)
از نظر محتوا و پیچش و غیر معمول بودن (که توی قانون اول بهش تاکید شده) خیلی خوبه.
اما هنوز طبق قانون سوم، دارای زوائده و میتونه مختصر تر و کوتاهتر بشه. یه تلاش مجدد برای ویرایش و کوتاه کردنش انجام بدید.
تمرین ب)
به جز مورد اول، باقی خیلی عالی بود و دقیقا همون حس و حالی رو القاء میکرد که این تمرین مدنظر قرار داده.
اولی رو هم جایگزین کنید تا بریم تمرین ج.
پاسخ:
سلام
البته استادی میگفت «داستاننویسی یعنی مچالهکردن نوشتههای دوستداشتنی!»
دیالوگ قبلی تنها نقصش طولانی بودنش بود. متفاوت بودنش و پیچدگی نسبیش خوب بود.
شما اومدین اون نقص رو درست کنید ابرو رو هم خراب کردید!
با این توضیح که:
مفاد این دو تا دیالوگ که نوشتید چیه؟ مگه این نیست که دیالوگت خیلی عام نباشه، یا اونطوری که همهی مردم حرف میزنن نباشه؟ الان این دیالوگا که شما نوشتید فرقش با دیالوگای شفاهی که مردم تو صحبت روزمره به هم میگن چیه؟
یعنی مثلا اگه خود شما بخواید این مطلب رو به طور شفاهی به دوستتون بگید غیر از این جمله رو میگید؟
دیالوگ قبلی که نوشته بودید این حسن رو داشت که با زبان شفاهی روزمره تا حدودی تفاوت داشت. اما این دو تا این ویژگی رو ندارن.
پاسخ:
سلام علیکم
به همهی کامنتهاتون پاسخ دادم بالاخره.
انشالله که همینطور با جدیت مسیر رو ادامه بدید.
یاحق
پاسخ:
سلام
تشریف بیارید فصل 6 رو انجام بدید.
اما (با خواهش هم خواستید بخونید مسالهای نیست) دست کم تمرین دوم فصل پنج رو انجام بدید ایکاش. (که نه نیازی به کتاب داره نه تحقیق و بررسی)
پاسخ:
سلام
الف)
از نظر نگارشی، و رعایت قوانین دیالوگنویسی از 100 میشه 80. که خوب نمرهایه.
اما از نظر وفای به مضمون (توضیح «قانون اول») کمی نارساست. (اینکه اشاره داشته باشه به اینکه دیالوگ در عین خاص بودن، عادی باشه /ر.ک «قانون اول»)
با یه تغییر کوچولو فکر کنم همه چیز درست بشه:
«پیچیدگی (خاص بودن) دیالوگ توی داستان مثل ادویهست توی غذا! کمش مزه میده، زیادش زهرماره»
(این اختصار و حذف زوائد (قانون سوم) چیز خیلی مهمیه. ازش ساده رد نشید)
اینجوری تا 95 ارتقا پیدا میکنه.
مهمترین بخش این قضیه، ایدهی «ادویه» بود که به خوبی انتخابش کردید.
ب) انشالله که خوب چیزی گیرتون بیاد.
پاسخ:
سلام
ممنون که با صراحت و شجاعت ابهاماتتون رو میپرسید.
بله خانم. یا اگه بخوام حرفتون رو تصحیح کنم: «باید واژگانی رو پیدا کنید که خاص رانندهی تاکسی مدنظر شماست و کمتر کسی ازش استفاده میکنه»
توضیح:
«قانون دوم» دیالوگ نویسی (که از ابتدای این پست سعی شد توضیح داده بشه) ما رو موظف میکنه که بگردیم و دایرهی واژگانی شخصیتمون رو پیدا کنیم.
بنا بر این وقتی شخصیت شما یه «راننده تاکسی» باشه، معناش اینه که مثل «یه نانوا» صحبت نکنه.
اما علاوه بر این (همونطور که توضیح داده شد) دایرهی واژگانی تنها تحت تاثیر «شغل» و «حرفه»ی شخصیت شما نیست. بلکه عوامل دیگهای مثل «خانواده» ، «قومیت» ، «نژاد» ، «سن» ، «خاطرهها» ، «تجربههای زندگی» ، «روحیات و خلقیات» ، «عادتها» ، «علائق و سلائق» ، و شاید هزاران عامل دیگه در شکلگیری دایرهی واژگان شخصیت شما تاثیر دارند.
(یعنی اگه یادتون باشه، در فصل 4 هر عاملی که در شخصیتسازی اثر داره، در نوع دایرهی واژگانش هم اثر داره)
برای همین:
توی عالم داستان، اگر دو تا شخصیت داشته باشیم که هر دو تا راننده تاکسی باشند، انتظار میره که دایرهی واژگانیشون (علیرغم شباهتهای احتمالی) تفاوتهای زیادی با هم داشته باشه. چرا؟ چون درسته اشتراکشون در راننده تاکسی بودنه، اما اون عواملی که برشمردیم، توی این دو تا مثل هم نیست. درسته؟
برای همین بود که من از شما درخواست کردم که ابعاد مختلف شخصیت رو ابتدا در ذهن بیارید، (همهی ابعاد روانی و اخلاقی و شغلی و اجتماعی و فردی و ....) و بعد 5 نمونه از خاصترین واژگانش رو بنویسید.
و بنابر این، هرچند تمام نمونههایی که شما نوشتید، میتونه جزء دایرهی واژگان یه راننده تاکسی باشه، اما خواستهی تمرین ما رو تامین نمیکنه. چون اگه دقیقتر توی دنیای واژههای شخصیتتون بگردید «بدون شک» واژههایی پیدا میکنید که بتونه شخصیت شما رو از سایر شخصیتهای همصنف و هملباس خودش جدا کنه.
و این یعنی همون حرفی که در بخش اول پست بهش اشاره کردیم:
همهی آدمها، بزرگ و کوچک، زن و مرد، بیسواد و باسواد، دایرهی محدود و معینی برای کاربرد واژهها دارند. محدودهای مختص به خودشان.
پاسخ:
سلام علیکم.
نوشتههاتون رو خوندم. انشالله طی امروز و فردا بررسی دقیقتر میشوند.
التماس دعا
پاسخ:
تمرین ب)
یه سوال:
اگه بین راننده تاکسیها بگردیم چندتاشون هستند که از این دایرهی واژگانی استفاده نمیکنند؟
فکر میکنم شما هم موافق باشید که تقریباً همهی راننده تاکسیها از این کلمهها و ترکیبها توی دایرهی واژگانیشون دارند.
پس از این نظر که شخصیت شما مثل رانندهتاکسیهاست و نه مثل قصابها انتخابتون درسته.
اما:
قرار شد برای انجام تمرین ب، شما 5 تا از واژگان و ترکیبهایی رو برای شخصیتتون پیدا کنید، که یه جورایی منحصر و مختص به شخصیت شما باشند. (یا دست کم خیلی عمومی و رایج بین همه تاکسیدارها نباشند)
لذا یه همت دیگه بکنید و با این نگاه 5 تا واژه رو پیدا کنید.
ممنونم از صبر و تحملتون.
پاسخ:
خودمونیم اما کتابخونهتون من رو یاد مرحوم ملاصدرا انداخت.
کلید دپارتمان فلسفه و عرفان کارگاه رو تقدیم میکنیم به شما!
نه به این خاطر که خانم معلم غیرمستقیم قصد راه انداختن شورش علیه فصل 6 رو داشت، بلکه به این خاطر که به قوانین دیالوگنویسی پایبند نبودند، تمرین الف رو ازشون نمیپذیریم و ازشون عاجزانه خواهش میکنیم دوباره دست به قلم ببرند و بنویسند.
1ـ قانون اول دیالوگنویسی میگه: شخصیت شما (چه بقال باشه چه نجار چه معلم چه بچه چه پیر و چه جوون) نوع حرف زدنش نباید خیلی پیچیده و فلسفی و شعرگونه و تمثیلی و ... باشه، «اما» در عین حال نباید خیلی هم ساده، و عادی و روزمره و قابل پیشبینی و ... حرف بزنه.
میدونم یه مقدار ممکنه ظاهر این قانون عجیب باشه اما واقعاً درسته و راهگشا ترین توضیح برای «دیالوگ»نویسیه.
با این توضیح:
وقتی شما میگی: «عجب گیری افتادیم از دست این استاده!» مهمترین قانون دیالوگنویسی رو زیرپا گذاشتید. چرا؟ چون دقیقا دارید همونطوری برای شخصیتتون دیالوگنویسی میکنید که خودتون در طول روز با دیگران حرف میزنید. این نوع دیالوگ از نظر داستانی ارزشی نداره. شما باید سعی کنید همین معنا رو با ظرافت، از سادگی دربیارید و دیالوگتون رو خیلی با دقت و وسواس بسازید. مثلا بگید: «استاده مثل انبردست داره بهمون فشار میاره»
میبینید چقدر فرق کرد؟
این دقیقا همون معناست. با این تفاوت که از رومزرگی خارج شد. وقتی منِ مخاطب با امثال چنین دیالوگهایی مواجه بشم، میفهمم طرفم داستاننویسه. اینجور نقطههاست که شما میتونید هنرداستاننویسی رو به کار ببرید و خرج کنید.
2ـ علاوه بر قانون اول، قانون سوم رو هم خیلی خوب رعایت نکردید. مثلا به این دیالوگ که نوشتید دقت کنید:
«هیچی دیگه باید مثلا برای اینکه شخصیت داستانمون یه مرده شور باشه اول بریم با مرده شورا حشرو نشر کنیم تا نوع حرف زدنشون رو یاد بگیریم ... »
کلمههای «هیچی» و «دیگه» و «مثلا» کاملا زیادیه. کل جمله رو هم میشه خیلی خلاصهتر بین کرد:
«گفته برای نوشتن داستان یه مردهشور، باید یه مدت مردهشوری زندگی کنی و حرف بزنی»
پاسخ:
الف)
ـ دیالوگتون اشاره به قانون دوم بود نه قانون اول!!
ـ دیالوگی که نوشتید بر اساس «قانون سوم» میتونه مختصرتر بشه:
«مثل هر گلی که یه بویی داره، ادبیات آدمها هم یکی نیست. با خلاقیت بکفشش.خیلی سادهست»
ب)
از میان واژگان انتخابیتون 2 و 3 و 4 قبوله.
1 و 5 خیلی عمومیه و عادی و همگانیه. (یعنی همهی دخترای لوس 20 ساله شبیه این واژگان رو دارند. و قرار ما این بود که خاصترین واژگان فرهنگ لغت شخصیتمون رو پیدا کنیم)
پاسخ:
بعیده که نسخهی دانلودی داشته باشه.
مال نشر جشمه ست
من دارمش. اگه با طرح کتابخونهی کارگاه موافقت بشه، میشه کتابهامون رو بریزیم روی هم. (مثلا همه رو بدیم دست خانم معلم ایشون تقسیم کنه!!)
پاسخ:
ممنون از خلاقیتی که به خرج دادید.
الف:
فرمش خوبه اما فکر کنم توی محتوا به همهی قانونها اشاره کردید جز قانون اول.
ب:
مورد 3 و 4 میتونه تاحدودی منحصر به دختر شما باشه. اما 1 و 2 و 3 کمی عمومیه. قرار شد توی دایرهی واژگانی شخصیت بگردید و خاصترین ترکیبها یا کلمهها رو پیدا کنید. (چیزهایی که شاید هر دختر 5 سالهای نداشته باشه و فقط از تجربهی زیستهی دختر شما بوجود اومده)
پاسخ:
خیلی خوبه. اما کمی طولانیه.
یه تلاش مجدد کنید که از حالت تفسیری دربیاد و مختصر و مفیدتر بشه.
پاسخ:
الف: قبوله. خوبه
ب:
قرار شد 5 تا موردی که انتخاب میکنید، جزء خاصترین و متفاوتترین بخشهای دایرهی واژگانیش باشه.
«الان چطورم؟ خوبم» میتونه اینطور باشه. باقیش خیلی عمومیه. یه سرچ و تمرکز بیشتر لطفا. انگار کنید ماهیگیر هستید و میخواید ماهیهای چاق و چله رو صید کنید. به بچهماهیها قانع نباشید.
پاسخ:
برای تمرین اول شما فقط یه جمله با توجه به شخصیت واقعی خودتون بنویسید. انگار که قبل و بعدی داشته اما حذف شده.
نه این دیالوگ قبلی ویرایش نشده است
نسخه تصحیح شده:
مهناز : فردا دورهمی تینجریه ، اد شو به جمع ما، فاز میده.
ریحانه:مهمونا؟
مهناز:اوری وان (every one)، مکان از منه ، آدرس بدم؟
ریحانه:من پارتی بیا نیستم اگه همه مونثن ،جای تامله.
مهناز : بگیر منو ، پیام و حسین و باقی رفقان.
ریحانه: تکلیف معلومه عزت گذاشتین، اما من بعد به زحمت نیفت.