فصل یکم |من کفشها را واکس میزنم
بسمالله |قدم اول
فرقی نمیکند چرا آمدهایم سراغ نوشتن و یا میخواهیم با نوشتن به کجا برسیم. که میخواهیم داستاننویس شویم یا ژورنالیست یا مقالهنویس، یا اینکه همینطوری نوشتن را برای وقتهای تنهایی زیرآسمان شب و خطخطی کردن دفترمان بهکار بگیریم. هر چه باشد آمدهایم سراغ نوشتن و باید «رمز» و «راز» آنرا بدانیم.
رمز و راز نوشتن |قدم دوم
نوشتن به درختی میماند با شاخوبرگهایی که هر کدام به سویی رفتهاند. پس شاید این شاخهها از هم بیگانه باشند اما مسیر همهی این شاخهها از «یک تنه» میگذرد. تنهی درختِ نوشتن چیزی نیست جز «دید خلاقانه» و اولین فصل نگارش را باید زد به نام «مهارت خلاقیت».
همین دید خلاقانه است که سبب میشود ما کسی را «ذاتا» نویسنده بدانیم و کسی را نه. یا نوشتههای کسی را «پرمغز» میکند و دیگری را «کمفروغ». و همانطور که خلاقیت عیار نوشتههای داستانی را بالا و پایین میکند، میتوان به سادگی بین نوشتههای یک روزنامهنگار خلاق و دیگری غیر خلاق، یک پژوهشگر خلاق و دیگری غیرخلاق، یک استاد دانشگاه خلاق و دیگری غیرخلاق، تفاوت زمین تا آسمان را احساس کرد. پس بیراهه نیست اگر سخن آغازین این سطور را تکرار کنیم که:
«نوشتن به درختی میماند با شاخوبرگهایی که هر کدام ...»
آنطور که اهل فن میگویند، خلاقیت در آدمی، خلاف IQ (هوشبهر) رشدش از حرکت نمیایستد و در هر سن و هر هیکل و هر هیبتی با بهکار بستن تمرینهایی قابل افزایش است. (البته خوشا به سعادت آنها که خلاقیتشان از کودکی رشد کرده) پس به جرات میتوان خلاقیت را از سنخ و جنس مهارتها دانست، نه استعدادهای ذاتی.
بهخاطر جایگاه والای «دید خلاقانه» آغازین فصول این بساط داستاننویسی را به «خلاقیت» صرف میکنیم. به تمرینهایی کارگاهی که دیدمان را خلاقتر و نگاهمان را به پیرامون عمیقتر کند.
ساعتی کفاشی گوشهی خیابان |قدم سوم
یک صبح تا ظهر تو کفاش باش. گوشهی خیابان. کارت به امانت گرفتن کفشهاست و تعمیرشان. شاید صاحبان این کفشها را نشناسی اما کفشها گویی خودشان زبان دارند و قصههایی برای گفتن. قصهها و جزئیاتی از صاحبشان، از جاهایی که رفتهاند و از جاهایی که قرار است بروند.
با این حال و روز و این موقعیت، سه کفش از میان کفشها انتخاب کن و دربارهشان گزارش بده. با همهی جزئیات. آنقدر به حرف کفشها گوش کن تا دیگر چیزی برای گفتن نداشته باشند.
مثال: کفش زنانهی سفیدی که بندش پاره شده. صاحبش بین سی تا چهل سال سن دارد. پارگی بند کفشش به این خاطر است که صبح تا شب جوراب دست میگیرد و به عابرهای خیابان میفروشد. شوهرش در تصادف مرده است و خودش باید خرجی خانه را بدهد. دو تا دختر دارد. اگر پسر داشت، حتما پسرش میرفت سر کار تا او مجبور نباشد دستفروشی کند. بعید است از رنگ سفید خوشش بیاید. لابد دخترهایش برای او کفش سفید خریدهاند که احساس جوانی کند. شاید هم هدیهی شوهرش بوده که تا الان نگهش داشته....
لحن داستانی، توصیف داستانی، جملهبندی زیبا، نثر روان،
نوع زاویهدید و راوی «هیچگونه ارزشی» در این تمرین کارگاهی ندارند!
استفاده از دکمهی (backspace) ممنوع است.
هر چه به ذهن آمد و نوشتید را حق ندارید پاک کنید.
جلوی تراوش ذهنتان را نگیرید!!
مثال بالا ظرفیت ادامه تا یک صفحه را داشت
اما برای اختصار کوتاه شد.
- ۹۲/۰۵/۲۷
من اتفاقی با سرچ گوگل به کارگاه شما رسیدم . بنده اصلا اهل ادبیات نیستم و استعداد سایر عزیزان رو در این زمینه ندارم . فقط کتابهای فانتزی و جنایی میخونم . دوست دارم برای تقویت خلاقیتم بنویسم که به شما رسیدم. خیلی جذابه کارگاهتون تمرین اولتون رو نوشتم ولی بعد که نوشته دوستان رو خوندم دیدم چقدر ضعیفه و بهم انگیزه مضاعفی داد:
-----------
کفش اول یک کفش قهوه ای تیره براق ، بسیار تمیز و شیک است. نوک کفش کمی تیز است . مشخص است که این کفش ها را با کت و شلوار میپوشند، این کفش از چرم طبیعی ساخته شده است و بسیار زیبا است و اگر در کفش فروشی ان را میدیدی احتمالا جزو گران ترین کفش های پشت ویترین بود. بندهای کفش کاملا سالم هستند و این نشان می دهد که صاحب کفش به درستی از این کفش مراقبت کرده است اما دلیل اینکه این کفش سر از کفاشی درآورده فقط می تواند یک چیز باشد : یک اتفاق تصادفی ، احتمال دارد این کفش متعلق به یک تاجر و یا فردی ثروتمند باشد اما تجار علاقه ای به تعمیر کفش خود ندارند این که فقط یک گوشه از کشف پارگی دارد نشان می دهد و سایر اجزا کفش هم سالم و هم نو هستند نشان دهنده این است که کفش متعلق به مردی از طبقه متوسط است که از کفش خود بخوبی نگهداری میکند احتمالا کارمندی است که برای محل کار خود لباس رسمی به تن می کند و یا اینکه از کفش خوددر مراسم خاصی استفاده می کند. در هر صورت به نظر می رسد نوع پارگی سطحی است ، شاید به علت زنده شدن احساس کودکی و بازی کردن فوتبال با یک کفش رسمی.
یک کتانی زوار در رفته ، از ظاهر کتانی پیداست که آن را سالیان پوشیده اند و بار ها تعمیر و مرمت شده است. چه چیزی باعث می شود که انسان یک کفش را بارها و بارها بدوزد و هیچگاه به سراغ کفش جدید نرود؟ یک کتانی مشکی ازجنس پلاستیک با مارک ادیداس . از آن دسته کتانی هایی است که ظاهر ان تقلبی بودن را فریاد میزند اما همچنان در بازار فروش خوبی دارد. باتوجه به کفی راحت کتانی مناسب پیاده روی است . ممکن است این کتانی متعلق به ورزشکاری باشد که رویای قهرمان شدن داردو هر روز مجبور است مایل ها بدود و پول خودرا پس از انداز کند. این کتانی هرچقدر قیمت داشته باشد برای صاحب ان بیش از اندازه مهم است که هر بار ان راتعمر میکند اما تعویض نمی کند